برایت می نویسم ..
برایت می نویسم ای همیشه در من اما دور
که تا شاید شبی در غیبت من لحظه ای این شعر را خواندی
نوشتن های من چون ره جاده هایی دور و بی پایان
در آنها جز صدای پای لنگ عابری کز غیر تکرار تو بیزار است
صدایی نیست
برایت می نویسم ای همیشه شفاف چونان آب
چو می دانم که چشم نازنینت
سایه ی بی رونق دست مرا در خویش خواهد دید
امیدی هست و یا گر نیست
به پاس آن همه خون جگر خوردن
به آن امید دستم می فشار سینه سفت قلم را سخت
چه می دانم!
که تا شاید شبی
در غیبت من
لحظه ای
این شعر را خواندی.
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...