جانا به نگاهی، ز جهان بیخبرم کن
دیوانه ترم کن
سرگشته و شیدا، چو نسیم سحرم کن
دیوانه ترم کن
جز حرف محبت چه شنیدی تو از من
که ببستی نظر از من
ترسم که شوی روز و شبی باخبر از من
که نیابی اثر از من
در آتشم از سوز دل و داغ جدایی ،
به کجایی ؟
باز آ که غم از دل برود چون تو بیایی،
چو بیایی!
بر من نظری کن
دیوانه ترم کن
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب ...